شاعر : محمد شکری فرد نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب
مردی که بود ارض و سما زیر پرچمش از کـودکیمـلائـکـه بـودنـدهـمـدمـش
هر شب میآمـدند بهپـابـوس مـقـدمشتنها همیشه چاه خبر داشت از غـمش!
اسرار سربه مُهر علی راز خلقت است
مردی که بیمبالغه اعجازخلقت است
انسان درون نقـطۀ پـرگاراوگـم استهم اخم روی صورت او،هم تبسم است
کـوه طـلا به دیـدۀ او کـاه گـنـدم اسـتای روزگار!دردعلی درد مردم است هر سائلی که دست طلب پیش اوگرفت
دیگر به زنـدگـانی شاهـانه خـوگرفت
خورشید در حریم عـلی معـتکـف شدهمجـمـوعـۀ فـضـائـل اومـخـتـلـف شده حتی عدوبه بـرتـریاش معـترف شدهوقتیکه کعبه سوی نجف منعطف شده
یعـنی که محـو اوشـده پـروردگـارهم
هـفـت آسـمـان و نه فـلـک پـایـدارهـم
آن شب که کارداشته با مصطفی،خداآن شـب که رفـته بود به دیـدارباخـدا
آن شبکه فـاصله دوکمان بود تاخداپـرسید:این صدای عـلی بود یا خـدا؟! یعنی که نیست لحظهای ازحق جدا علی
آنگـاه وقت بدرقـه گـفـتـند:«یا عـلی»
وابـسته است هـستی عـالم بههست اوزهراست مست او،حسنیناند مستاو
امکان پذیرنیست به میدان شکست اودشمن مگـرهلاک نگـردد به دست او
بـاید که جـامـه ازتن خـود دربیـاورد
شـایـد که رحـم بـردل حـیـدربـیـاورد
در دولت عـلی چه برادر،چه دیگریسـهـمـی نـبـردهانـد مـگـربـا بـرابـری
هرگز عرب نداشت به هرقوم برتریچون اوندیده است کسی عدل گستری خدمتگزار وقاضی و شیخ و وزیرشان
هر یک بـرابـرنـد بهچـشـم امـیـرشان
رسمش بگوچه شد؟!که لقب مانده ازعلییک اسم درجهان عرب مانده ازعلی
بر گـردن زمـانه طلب مـانـدهازعـلیدردا،بشر چـقدر عـقب مانده از عـلی
مـولای دستـگـیر!به فـریـادمـان برس
یـا ایـهـا الامـیـر! به فـریـادمـان بـرس